کجای این روزهایمان ذره ای شبیه به زندگی است؟؟کجای این اندیشه هامان قدری بوی انسانی می دهد؟
آیینه گواه راستی می داد...چهره ای درهم و دلی سنگ٬دستی سرد و صدایی اندوهناک...طعم دردآلود این روزمرگی ها را...چگونه می توان قدری شیرین کرد؟؟؟
باری تاریکی عمیق است...چشم ها نمی بینند!
افسوس...افسوس که پی روشنایی دیگران شدم و غافل از دل تاریک خویش...سرگردان...